جوان آنلاین: اول از همه باید عنوان کنیم امروز بسیاری از کسانی که حرف از باشگاهداری و مشکلات آن میزنند، جماعت فوتبالی هستند که میخواهند هر طور شده فوتبال آماتور ایران را حرفهای جا بزنند. طبیعی است که این جماعت مثلاً آگاه هیچ درک و فهمی از باشگاه و باشگاهداری حرفهای ندارند و هر آنچه میگویند صرفاً برای مطامع خود و فوتبالی است که همه خوب میدانیم آماتوری است و فقط پول حرفهای برای آن خرج میشود.
اما دومین و مهمترین مسئله اینکه ورزش ایران سالهاست باشگاه ورزشی ندارد. ما تیمهای ورزشی داریم با اسامی مختلف که به تصور اشتباه آنها را باشگاه مینامیم. مثل پرسپولیس، استقلال و بسیاری از نامهای ریز و درشت دیگر که صرفاً یک تیم فوتبال بوده و هستند، اما سالهاست به اسم باشگاههای فرهنگی- ورزشی بودجه میگیرند و عملاً هیچ کار بخصوصی هم انجام نمیدهند.
این موضوع البته در رشتههای دیگر هم صدق میکند، مثلاً باشگاههایی هم داریم که صرفاً یک تیم در رشتههای دیگر ورزشی دارند، به عنوان مثال مهرام در بسکتبال یا باشگاههایی که در لیگهای کشتی و تکواندو تیمداری میکنند ولی کارشان در همان تیمداری خلاصه میشود، اینگونه نیست که طرف رشتههای دیگر بروند.
این ایرادهای اساسی به صورت طبیعی به تعریف نادرست باشگاهداری در ورزش ایران برمیگردد و همین تعریف نادرست امروز کار را به جایی رسانده است که حتی چند باشگاهی که به جز فوتبال در رشتههای دیگر هم فعالیت داشتند، به راحتی قید آنها را زدهاند.
جای تأسف است که این اتفاق بد در حالی رخ داده که تیمهای رشتههای دیگر این باشگاهها برخلاف تیم فوتبالشان کاملاً موفق هم بودهاند ولی، چون نظام باشگاهداری در ورزش ایران تعریف درستی ندارد و همه چیز به فوتبال ختم میشود، این مثلاً باشگاهها هر چه دارند را به پای فوتبال میریزند و بقیه رشتهها با وجود موفقیتهای کشوری و قارهای در حسرت توجه و امکانات باقی میمانند و در نهایت هم منحل میشوند.
آنچه امروز در باشگاه بزرگ ذوب آهن اصفهان شاهد وقوع آن هستیم، نمونه آشکار این اتفاق تلخ است؛ باشگاهی که حاضر است فوتبال شکستخورده یک دهه اخیرش را حفظ کند، اما تیمهای موفق بسکتبال و والیبال نشسته خود را منحل کند تا نکند تیم فوتبالش پول کم بیاورد.
آنچه درپی میآید نگاهی گذرا به مشکلات باشگاهداری در ورزش ایران است؛ مشکلاتی ریشهای که تا درمان نشوند نمیتوان به باشگاهداری حرفهای در ورزش ایران امیدوار بود. اما بد نیست قبل از بیان این مشکلات به این چند خط توجه داشته باشیم:
«در بسیاری از مناطق جهان باشگاههای ورزشی با چندین رشته ورزشی و تیمهای حرفهای در هر رشته و شعبههای زیاد بسیار محبوب هستند و با فعالیت درست در عرصه ورزش به قدرتمندترین نهادها در سرزمین خود تبدیل میشوند.»
طبیعی است آنچه در ورزش ایران به نام باشگاهداری مطرح میشود، هیچ تناسبی با این تعریف ندارد، چون اصولاً ما چیزی به نام باشگاه نداریم.
باری به هر جهت مدیران
شیوا نوروزی
باشگاهداری مقولهای نیست که هر مدیری ادعای آن را داشته باشد و از پس آن برآید. این مسئله کاملاً تخصصی به افراد متخصص و باتجربه نیاز دارد و آنها نیز برای موفقیت به مشاوران قوی، برنامهریزی صحیح و حرفهای نیازمند هستند، در غیر این صورت هیچ مدیر و رئیسی نهتنها در رأس هیچ باشگاهی موفق نمیشود بلکه باشگاه را نیز به سمت سقوط و ناکامی سوق میدهد. در ورزش ایران، اما خبری از تخصص و حرفهایگری و این داستانها نیست. مدیران باشگاهها معمولاً با توجه به مناسبات سیاسی و روابط شخصی با مدیران بالادستی انتخاب میشوند. در واقع هر مسئلهای مدنظر آقایان قرار میگیرد الا تخصص، تجربه و پیشینه کاری. خلأ انتخاب مدیران کاربلد باعث شده است امروزه، سوءمدیریتها کمر ورزش کشور را بشکند. باشگاهها به عنوان بازوی ورزش قهرمانی، باید در خدمت رشد، توسعه و گسترش ورزش باشند نه اینکه با هزینههای سرسامآور، بودجه دولتی را حیف و میل کنند و در نهایت نیز هیچ سودی برای ورزش و کشور نداشته باشند. آتش سوءمدیریتها بارها دامن ورزشمان را گرفته و متأسفانه گوش هیچمسئولی نیز به این انتقادها بدهکار نیست. سر باز زدن از تیمداری در رشتههای غیرفوتبالی باشگاههای بزرگ، تنها یکی از عواقب این سوءمدیریتهاست. این موضوع اصلاً جدید نیست و سالهاست باشگاههای اسم و رسمدار تنها در فوتبال فعالند و میلیاردها تومان هزینه میکنند. همین باشگاهها، اما اسم سایر رشتهها که وسط میآید، آسمان را به زمین میدوزند و هزار و یک بهانه میآورند برای آنکه نشان دهند سرمایهگذاری روی رشتههای دیگر فایدهای ندارد. با توجه به بودجههای دولتی و صنعتی که برخی باشگاهها دارند و هیچوقت هم پول شان تمام نمیشود، تشکیل تیمهایی غیر از فوتبال قطعاً کار سختی نیست، تنها یک عزم راسخ نیاز دارد و مدیرانی که ورزش حرفهای را بشناسند، به همین خاطر است که هنوز نمیدانیم سرخابیها چرا جز فوتبال تیم دیگری ندارند! سایر باشگاههای شناختهشده و پرطرفدار نیز همین شرایط را دارند. آنها هم دلشان نمیآید پولهای موجود را خرج دیگر رشتهها کنند. در حقیقت مدیران ما یاد گرفتهاند با سرمایهگذاری روی فوتبال برای خودشان اسم و رسمی به هم بزنند و رزومه کاریشان را قوی کنند. از آنجا که در کشورما همه نگاهها به فوتبال است، مدیرانمان نیز میدانند از سرمایهگذاری روی دیگر رشتهها به جایی نمیرسند یا بهتر است بگوییم عایدی برایشان ندارد، آن معدود باشگاههایی هم که گوشه چشمی به رشتههای دیگر نشان میدهند، در واقع تیمداری میکنند و خبری از باشگاهداری نیست. بررسی لیگهای برتر رشتههایی، چون بسکتبال، هندبال، والیبال، کشتی و وزنهبرداری نشان میدهد بسیاری از تیمها تنها یک دوره در مسابقات شرکت کردهاند و پس از آن تصمیمات بالادستی باعث انحلال آنها شده است، حتی در بسیاری از مواقع تیمهای شرکتکننده در میانه فصل از ادامه فعالیت خودداری میکنند! این اتفاقات شاید بسیار عجیب به نظر برسد، اما اینها واقعیتهایی است که به آن بیتوجهی میشود. نهایت هنر مدیران ما این است که یک شبه تصمیم بگیرند در فلان رشته تیم تشکیل دهند، بازیکن و مربی میگیرند و تمرین میکنند، ولی به یکباره متوجه میشوند پول ندارند و ادامه تیمداری در آن رشته به ضررشان است! این شرایطی است که برخی تیمهای لیگبرتر بسکتبال با آن مواجه شدهاند. این رفتارهای غیرحرفهای تنها از مدیران باری به هرجهت برمیآید که چیزی از ورزش حرفهای نمیدانند و اهمیتی به آینده ورزشکاران و رشتههای مربوط نمیدهند. بدون شک اگر مدیران بالادستی آنها در انتخاب افراد برای مسئولیتهای مهم توجه و اهمیت بیشتری به خرج میدادند، امروز باشگاهها و تیمهای وابسته به آنها با چالشهایی عدیده مواجه نبودند. پولپاشی در فوتبال را همه آقایان بلد هستند، اما هنر آن است که در سایر رشتهها نیز تیمداری حرفهای کنند و موفقیتهایی به دست بیاورند.
محدودشدن به فوتبال
دنیا حیدری
باشگاهها در دنیا صاحب تیمهای متعدد در حوزههای مختلف ورزشی هستند، برای نمونه باشگاه بارسلونا را تنها تیم فوتبال آن تشکیل نمیدهد و این باشگاه در حوزههای دیگر هم فعالیت دارد و گاهی میشود که باشگاههای مطرح دنیا در دیگر رشتههای ورزشی اگر از فوتبال بهتر نباشند، بدتر هم نیستند، اما در ایران کمتر باشگاهی است که غیر از فوتبال در رشته دیگری هم فعالیت داشته باشد و عمده باشگاهها فعالیتهایشان به تنها یک حوزه آن هم فوتبال محدود میشود و تنها چند باشگاه محدود را میتوان یافت که علاوه بر فوتبال، در یکیدو حوزه دیگر هم فعالیت داشته باشند.
در نگاه اول این تصور ایجاد میشود که جذابیت فوتبال در ایران است که مانع استقبال باشگاهها از دیگر رشتههای ورزشی میشود، اما کشتی، والیبال و تکواندو هم در ایران علاقهمندان زیادی دارد و این را میتوان از حضور پرتعداد تماشاگران و استقبال قابل توجه آنها در جریان مسابقات لیگ و رقابتهای بینالمللی این رشتهها به وضوح دید؛ استقبالی که همواره در جریان مسابقات کشتی و والیبال مورد توجه رسانههای داخلی و خارجی قرار میگیرد؛ علاقهای که تنها به حضور تماشاگران در سالنها هنگام برگزاری مسابقات داخلی و خارجی محدود نمیشود و شامل حال استقبال قابل توجه جوانان، نوجوانان و حتی نونهالان از رشتههای رزمی، کشتی و والیبال نیز میشود، خصوصاً بعد از موفقیتهای کسبشده در این رشتهها؛ مسئلهای که بارها و بارها ورزشکاران و قهرمانان رشتههای مختلف ورزشی به آن اشاره کردهاند. با وجود این، اما باشگاهها عمدتاً علاقهای به تیمداری در رشتههای منهای فوتبال ندارند و خود را محدود به فوتبال میکنند، البته گاهی برحسب اجبار یا تصادف شاهد حضور مقطعی و گریز کوتاهمدت برخی باشگاههای مطرح، چون پرسپولیس و استقلال در سایر رشتهها بودهایم، اما همانطور که اشاره شد این حضور همواره کوتاهمدت بوده و هیچ ثمره مثبتی در پی نداشته است! برای نمونه میتوان به فعالیت پرسپولیس در رشتههایی، چون دوومیدانی یا وزنهبرداری اشاره کرد. اوایل دهه ۹۰ و در زمان مدیریت رویانیان در باشگاه پرسپولیس بود که صحبت از تیمداری سرخپوشان در رشتههای مختلف به میان آمد. مدیرعامل وقت پرسپولیس صراحتاً از برنامههای این باشگاه برای تیمداری در رشتههای المپیکی، چون وزنهبرداری، دوومیدانی و کشتی خبر دارد؛ خبری که اتفاقاً به واقعیت هم پیوست، اما نه به صورت مداوم که به صورت کاملاً مقطعی!
در راستای وعده دادهشده باشگاه پرسپولیس اقدام به جذب حدادی، یکی از ورزشکاران مطرح دوومیدانی کرد و با این ورزشکار حتی به عنوان قهرمانی در لیگ والیبال کشور هم دست یافت، اما فعالیت پرسپولیس در دوومیدانی و همچنین همکاری او با احسان حدادی خیلی زود به نقطه پایان رسید. این باشگاه همچنین برای حضور در لیگ وزنهبرداری نیز با حسین رضازاده به توافقاتی رسیده بود و در همین راستا با مرحوم سیامند رحمان، قویترین مرد جهان و قهرمان پاراالمپیک لندن نیز رسماً قرارداد بست. رویانیان بر این باور بود که باید از ظرفیت پرسپولیس به عنوان یکی از پرطرفدارترین تیمهای آسیا بهره برد و فعالیتهای این باشگاه نباید تنها محدود به فوتبال باشد: «ما بر اساس سیاستهای خود مبنی بر توسعه فعالیتهای باشگاه اقدام به تشکیل تیم کشتی، تیم فوتسال بانوان و کانوپلو در لیگ برتر کشور و در رشتههای گلبال و بسکتبال با ویلچر در لیگ دسته اول کردهایم که به مقام قهرمانی دست یافته و به لیگ برتر صعود کردهاند.»، اما این فعالیتها هرگز تداوم نداشته است که اگر داشت پرسپولیس گام بزرگی به سوی باشگاهداری حرفهای برداشته بود، البته این تنها پرسپولیس نبود که برای تیمداری در سایر رشتهها پیشقدم شده بود، استقلال هم اقدام به تیمداری در والیبال کرد، اما حضور آبیپوشان در حوزه توپ و تور چندان به درازا نکشید.
فراری از قانون
اشرف رامین
قانونگریزی انتخاب همیشگی آنهایی است که ورزش را محل و فرصتی برای درآمدزایی، سودجویی و رسیدن به پستهای بالاتر میدانند. تعداد این دست افراد سودجو متأسفانه در ورزش ایران بسیار زیاد است و این توانایی را دارند که در هر شرایط و اوضاعی همه چیز را به سود خود تغییر دهند. باشگاهداری نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیست. خلأهای قانونی باعث شده است مدیران هر زمان اراده کنند یک یا چند تیم خود را منحل و سرمایههای دولتی را جای دیگر هزینه کنند. در کشور ما باشگاهها به فوتبال خلاصه میشوند و عملاً هیچ عزمی برای سرمایهگذاری روی دیگر رشتهها وجود ندارد. همین تفکر و دیدگاه است که باعث شده بسیاری از رشتههای مدالآور در حسرت حمایت باشگاههای مطرح داخلی بمانند! اغلب باشگاههای بزرگ ایران تنها به یک تیم فوتبال خلاصه میشوند و در موارد جزئی دیگر تیمهایشان عملاً با حداقل امکانات، حمایت و توجه ادامه حیات میدهند، در حالی که اسم این کار را نمیتوان باشگاهداری گذاشت. خلأهای قانونی باعث شده است همان باشگاههای مطرح به غیر از فوتبال طرف رشتههای دیگر نروند و اگر هم بروند یا زود از موضعشان کوتاه میآیند یا با تخصیص بودجه بسیار اندک ورزشکاران و مربیان را فراری میدهند. با اینکه نام پرسپولیس، استقلال، سپاهان و ذوبآهن را در کشورمان همه به اسم فوتبال میشناسند و نه رشتههای دیگر. طی سالهای گذشته هرازگاهی خبر تشکیل تیمهای غیرفوتبالی از سوی این باشگاههای پرطرفدار، دولتی و صنعتی منتشر شده، اما سوءمدیریتها یا بهتر است بگوییم بیمهری مدیران نسبت به غیرفوتبالیها، تیمها را به سمت انحلال و نابودی کشانده است. در صورتی که باشگاههای سرشناس دنیا به این راحتی پشت ورزشکارانشان را خالی نمیکنند، بارسلونا و رئالمادرید، هم در فوتبال مردان رقابت تنگاتنگی دارند و هم در بسکتبال. آنها حتی در فوتبال زنان سرمایهگذاری وسیع میکنند و حرفهای زیادی برای گفتن دارند، ولی اینجا مدیران آنقدر دستشان برای گرفتن تصمیمات خلقالساعه و ویرانگر باز است که به سادگی خبر انحلال تیم ریشهدار، قدیمی و باسابقه بسکتبال ذوبآهن منتشر میشود! یا اینکه مدیران بالادستی یک تیم دیگر برای آنکه در لیگ بسکتبال بمانند، قرارداد همه اعضای تیم را در آستانه شروع مسابقات کاهش میدهند. این تصمیمات ثمره بیقانونی ورزش ماست. تا زمانی که اهرم قانونی وجود نداشته باشد، قطعاً تصمیمات مدیران نالایق نیز تمام نخواهد شد، البته تجربه نشان داده است مدیران ورزشی به ویژه مدیران فوتبالی عملاً قوانین بینالمللی را نیز زیر پا میگذارند، حتی جرایم سنگین مالی و محرومیتهای طولانی نیز باعث تغییر رویه و عبرتگرفتن آنها نمیشود. صدور مجوز حرفهای از سوی AFC، موضوعی که آقایان ماهها روی آن مانور دادند و در آخر نیز با همه کموکاستیها این مجوز را گرفتند. یکی از نکات مورد تأکید کنفدراسیون آسیا برای صدور مجوز حرفهای، داشتن تیم بانوان است؛ چالشی که سالهای سال وجود داشته است و شواهد و قرائن نشان میدهد این نکته مهم باز هم اسیر ماستمالیهای مدیریتی شده است. در واقع سرمایهگذاری روی فوتبال بانوان برایشان عایدی ندارد و ترجیح میدهند همه داروندار باشگاه را به پای فوتبال مردان بریزند. اینکه اسماً یک تیم بانوان تشکیل دهند و رسماً هیچ رسیدگیای به آنها نشود، به معنی دور زدن قوانین بینالمللی است. در اصل مسئولیتهای بزرگ به دست افرادی افتاده است که هر زمان صلاح میدانند قانون داخلی یا خارجی را زیرپا میگذارند. دود این بیقانونیها به چشم رشتههای مدالآور، موفق و آیندهدار میرود. در حالی که با کمی دوراندیشی و اندکی حرفهایگری، میتوان بخش اندکی از بودجه فوتبال بیدروپیکر را صرف سرمایهگذاری باشگاهی روی جوانان باانگیزه، بانوان سختکوش و رشتههای موفق کرد. بدونشک تأثیر مثبت این توجهات و تیمداریها، ورزش ایران را خیلی زود در ورزش بینالمللی، چه در بخش باشگاهی و چه در بخش ملی خواهیم دید.
پول اسپانسر فقط برای فوتبال
شمیم رضوان
«اسپانسرها پول نمیدهند، اگر هم بدهند فقط به فوتبال میدهند» همین جمله کوتاه اصلیترین دلیل مشکلات لاینحل باشگاهها در ورزش ایران است، البته اگر بتوانیم باشگاهی به معنای واقعی باشگاه در ورزش ایران پیدا کنیم. اصلیترین دلیل بیمیلی اسپانسرها به سرمایهگذاری در باشگاهها و رشتههایی به جز فوتبال هم در دولتیبودن ورزش ایران است که بدون تردید بحث مسائل مالی را به میان میکشد؛ بحث بودجههایی که یا بسیار اندک است یا مدیریت درستی برای هزینهکردن آن وجود ندارد و جوابگوی نیازهای یک تیم هم نیست، چه برسد به چند تیم در حوزههای مختلف! بنابراین هیچ اسپانسری حاضر نخواهد شد در میدانی پا بگذارد که فقط مجبور به خرجکردن باشد، بدون اینکه نه دیده شود و نه سودی بابت مخارج کلان عایدش شود، پس عقل سلیم حکم میکند کلاً بیخیال ورود به باشگاه شود.
بسیاری بر این باورند که دولتی بودن ورزش بزرگترین مانع برای پیشرفت و گسترش باشگاهها شده است چراکه عمدتاً نیاز مالی باشگاهها از ناکجاآبادهای دولتی تأمین و همین مسئله به تنهایی مانع بزرگی برای تلاش و ریسکپذیری مدیران جهت کسب درآمد میشود. در واقع به زبان سادهتر میتوان گفت تا زمانی که آب باریکهای از سمت دولت (حتی اگر نامحسوس و غیرمستقیم باشد) وجود دارد، دیگر انگیزه و اجباری برای تأمین منابع مالی ایجاد نمیشود. در حالی که اگر باشگاهها بتوانند به درآمدزایی برسند، بدون شک میتوانند در رشتههای مختلف فعالیت کنند، اما بودجه و منابع مالی محدود، هرگز آنها را به صرافت حضور در دیگر رشتهها نمیاندازد، یعنی در اصل سری را که درد نمیکند، دستمال نمیبندند.
بدیهی است هزینه تیمهای مختلف را صرفاً مدیر یک باشگاه نمیتواند پرداخت کند و در تمام دنیا این قسم هزینهها را عمدتاً اسپانسرهای مختلف پرداخت میکنند. در واقع این اسپانسرها هستند که با حضور پررنگ و فعال خود باشگاهها را به تیمداری در حوزههای مختلف ترغیب میکنند، اما در ایران اسپانسرها عمدتاً کوچکترین علاقهای برای حضور و فعالیت در ورزش ندارند چراکه قوانین نه جذابیتی برای اسپانسرها ایجاد میکند و نه حتی حمایتی! به همین دلیل اسپانسرها کمتر پا پیش میگذارند و آنها هم که پا پیش میگذارند، خیلی زود با تجربهای تلخ پا پسکشیده و پشت دست خود را داغ میگذارند که دیگر بار چنین خطایی را مرتکب نشوند.
حضور اسپانسرها در ورزش بیشک نیازمند انگیزه و دلیلی قوی است؛ انگیزههایی، چون دیدهشدن، درآمدزایی و تبلیغات، اما کدام اسپانسر حاضر به سرمایهگذاری در ورزشی میشود که نه کپیرایت در آن معنا و مفهومی دارد و نه پخش زنده و حق پخش تلویزیونی! در واقع قوانین نادرست و نبود قوانین حمایتی باعث شده است نتوانیم باشگاههایی به معنای واقعی کلمه و حرفهای داشته باشیم! حال آنکه با کشیدن دستی به سر و گوش قوانین و مهیاکردن شرایط میتوان اسپانسرها را برای حضور و فعالیت در ورزش ترغیب کرد؛ حضوری که میتواند به معنای پایان مسائل و مشکلات مالی باشد و باز گذاشتن دست مدیران جهت فعالیت در حوزههای مختلف؛ حضوری فعال که نتیجهای جز رشد و موفقیت ورزش کشور ندارد، حال آنکه نبود قوانین تشویقی باعث شده است اسپانسرها از سرمایهگذاری در ورزش دوری کنند و اگر هم برحسب اتفاق یا کنجکاوی وارد این حوزه شوند، به طور مقطعی باشد یا حمایتهای خود را محدود به یکی دو رشته کنند! این در حالی است که در ورزش دنیا علاوه بر تیمها و باشگاهها، حتی ورزشکاران نیز اسپانسرهای شخصی خود را دارند و به این شکل نه تنها از عهده هزینههای زندگی و جانبی آن برمیآیند که میتوانند حضور در مسابقات مختلفی را تجربه کنند و به واسطه کسب همین تجربهاندوزیها حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشند؛ اتفاقی که در ورزش ایران کمتر شاهد آن هستیم.